سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اودیسه: 2015

فیلم در یک فضای نسبتا رئالیستی آغاز می شود. یعنی در گوشه ای از طبیعت و در لباسهای خشن، طبق عادت بصری مخاطب. کمی بعد پیازی که برای اشک گرفتن از مخاطب لازم است متولد می شود: دختربچه ای فاقد قدرت تکلم. هر آنچه مخاطب برای خرج کردن احساسات لازم دارد در این موجود هست: لطافت جنس، نقص و کوچکی. بعد یک سفر زنانه  لطیف از یک مرز مردانه خشن(پاکستان-هندوستان در منطقه کشمیر) به جایی پر از رنگ و النگو و مصنوعات(هندوستان) و ترتیباتِ لطیفِ جانواردارِ جا ماندنِ طفلِ معصوم در همین سوی مرز و از راه رسیدن قطار سرنوشت و پیاده شدن دخترک زیر سایه هانومان!

و بهای* وارد می شود! 

خب من می توانم داستان را با همین لحن تا به پایان روایت کنم و هواداران کیشلوفسکی را راضی نگهدارم و پیوند بخورم به جامعه روشنفکری، حتی با وجود این حقیقت که به جای مثلا "شانس کور" نشسته ام به تماشای "بجرنگی بهای جان" . اما من که نمیخوام شما خیال کنید از تماشا و پسندیدن این فیلم خجالت زده ام و در صدد جبران برآمده ام؛ پس توجهتان را جلب می کنم به اینکه فیلم چطور دنیایش را قدم به قدم ترسیم کرده تا معیار باورپذیری و منطق آن چه در پی می آید دیگر خانه شما و خبرهای هفت بامداد و رقم های توی حساب ها و مباحث توی کلاسها نباشند. همین سفرِ ساده ی از طبیعت به مصنوعات کفایت می کند برای اینکه دنیای پشت در سینما، پشت در باقی بماند اما فیلم، ساختن دنیایش را حتی پیشتر از این شروع کرده است با انتخاب عنوان آهنگین "بجرنگی بهای جان" و کنار هم قرار دادنِ حالتِ صمیمانه ای از نام غیر رسمیِ یکی از خدایان و نام غیر رسمی یکی از ستارگان سینما* (عنوان توضیح بیشتری می طلبد ولی توضیح بیشتر به مخاطب جدی تر نیاز دارد)که ورودِ همزمانی دارند به فیلم با جشنی و ترانه ای که سلفی گرفتنِ مردم با خدایانِ نیک و بد را ممکن می کند! بعد از این اگر شما هنوز از فیلم انتظارِ منطقِ دو دو تا چهارتا و نه منطق جنگ پادشاه میمونها با اهریمنِ 10 سر را دارید(منطق فیلم چیزی بینابینی است طبیعتا به ویژه به سببِ سفرِ بازگشتی به سوی دیگرِ مرز و رئالیته ابتدایی) و دلتان حماسه نمی خواهد، خب توی این سالن چه کار می کنید؟ تلویزیون خانه تان را روشن کنید و سریالِ خانوادگی یا پلیسی تماشا کنید. اگر اینجایید دنبال عیبِ دیگری بگردید، چیزی ناسازگار با منطق فیلم و دنیایی که در آن 20 دقیقه ابتدایی تولید کرده است.

برای تماشاگران گدار و آنتونیونی: این آقای وسطی سلمان خان است و آن کودکانِ اطرافش برای جشنی به چهره هانومان درآمده اند و این تصویر از ترانه selfie le le re(سلفی بگیر) که صحنه ورود پاون(یعنی همان شخصیتی که سلمان خان ایفاگرِ نقشش است) به فیلم است انتخاب شده.

Bajrangi Bhaijaan(Kabir Khan)-2015

____

*bhai (پیداست که به سکون ب) به معنای برادر؛ برای اعضای خانواده بالیوود(مخاطب و دست اندرکار) می تواند به معنی سلمان خان باشد. همان طور که می بینید بخشی از عنوان فیلم هم هست.

 

» نظر